همه چی از همه جا
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش اومدین .نظریادتون نره

پيوندها
عشق هرگز نمیمیرد
میراث فاطمی
رنگ رنگ
عشق ممنوع
!!!کلبـــه تنهـــــــایی
کیمیا 11 ساله
justin bieber
سرگرمی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چی از همه جا و آدرس fanoosedarya.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 14152
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
غزل

آخرین مطالب
چه قدر دنیا بدجنسه
:-)
اشتباه نکن
تنهایی
دستگاه خود ّپرداز
سوال مسخره
حرف حساب
حرف حساب
حرف حساب
منطق ایرانی
ما عادت کردیم
متن آهنگ خالی از ابی
متن و ترجمه آهنگ a year without rain
متن آهنگ انتخاب از شادمهر
کشیش و رماتیسم
ایمان
دوستی
یکی از بستگان خدا
سلام
آدم های بزرگ
روشی برای ارزیابی خود
اینو حتما بخونید
این بار اولت بود
زمستون
تفاوت را احساس کنید
فرق زن شوهر با ........
فرق شب بخیر مامان و بابا
شاهزاده و دانه گل
پادشاه وسرباز پیر
متن آهنگ where have you been
تست لباس
قورباقه و زنی که فکر میکرد باهوشه
داستان ترســـــــــــناک
دستشویی پارک
سه زن
تصــــــادف
آرایشگــــــــــر و ادای نــــــــذر
کارمنــــــــــــــد تازه کار
4 دانشجو (داستان طنز)
متن آهنگ تایتانیـــــــــــــک
مرکز خرید شوهر
ساعت چنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوســـــت اصفهانــــــــــــی
اینو حتما بخونید خوشتون میاد (نظر یادتون نره )
تفاوت اصلی وبلاگ ها
پیرمرد و دختر
سمعک
دیدگاه کودک ثروتمند
زود قضاوت نکن
حرفه دلتو بزن


 
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 2:41 PM :: نويسنده : غزل

منطق ایرانی دو حالت داره

یا حق با منه ، 

یا تو نمی فهمی که حق با منه!

 
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 2:34 PM :: نويسنده : غزل

مـا عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،
تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم
یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .
مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ،
ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 12:34 AM :: نويسنده : غزل

 

من خالي‌ از عاطفه و خشم
خالي‌ از خويشي غربت گيج و مبهوت بين بودن و نبودن ،
 عشق  آخرين  همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام  موندن و تنهايي‌ من
اي دريغ از من که بيخود مثل تو گمشدم , گمشدم تو ظلمت تلخ
‌اي دريغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد ميزني‌ تو آينه من
اه  گريمون  هيج ، خندمون هيچ باخته و برندمون هيچ
 تنها آغوش تو موند غير از اون هيچ
  اي, ‌اي مثله من تک و تنها دستمو بگير که عمر رفت همه چي‌ تويي زمين و آسمون هيچ
اي دريغ از من که بيخود مثل تو گمشدم
گمشدم تو ظلمت تلخ‌
اي دريغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد ميزني‌ تو آينه من
آه گريمون هيچ خندمون هيچ باخته و برندمون هيچ تنها آغوش تو مونده غير از اون هيچ
بي‌ تو مي‌ميرم همه ي  بود و نبود بيا پر کن ‌من رو اي خورشيد دل سرد
 بي‌ تو مي‌ميرم مثل قلب
چراغ نور تو بودي کي‌ منو از تو جدا کرد

 
شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: 5:32 PM :: نويسنده : غزل

 

A Year Without Rain

Oooooooooh

Can you feel me
When I think about you
With every breath I take
Every Minute
No matter what I do
My world is an empty place

Like I've been wonderin the dessert
For a thousand days    Oooh
Don't know if It's a mirage
But I always see your face Baby

I'm missing you so much
Can't help it I'm in love
A day without you is like a year without rain
I need you by my side
Don't know how ill survive
A day without you is like a year without rain     Oooh

Woooooooooah

The stars are burning
I hear your voice in my mind      in my mind
Can't you hear me calling
My Heart is yearning
Like the oceean is running dry
Catch me I'm falling

It's like the ground is crumbling underneath my feet
Won't you save me
It's gonna be a monsune
when you get back to me       Ooooh Baby

I'm missing you so much
Can't help it I'm in love
A day without you is like a year without rain
I need you by my side
Don't know how ill survive
A day without you is like a year without rain       Oooh

Wooooooah

So let this drought come to an end
And make this dessert flower again
I Need you here
I can't explain
But a day without you
Is like a year without rain      Oooh

I'm missing you so much
Can't help it I'm in love
A day without you is like a year without rain
I need you by my side
Don't know how ill survive
A day without you is like a year without rain      Oooh

Woooooooah     Oooh
Oooooooooooh

ترجمه اهنگ یکسال بدون باران

-اووووووووووو

-میتونی من رو احساس کنی

-زمانی که من به تو فکر میکنم

-با هر نفسی که میکشم

-هر دقیقه

-مهم نیست من چیکار میکنم

-دنیای من یه فضای خالیه

-مثل زمانی که از بیابون لذت میبردم

-برای هزاران روز (اووووو)

-نمیدونم شاید سرابه

-اما من همیشه صورتت رو میبینم عزیزم

-دلم خیلی برات تنگ شده

-بهم کمک کن که الان از اینجا بیام بیرون

-یکروز بدون تو مثل یکسال بدون بارونه

-من تورو در کنارم نیاز دارم

-و نمیدونم چطور باید کسه دیگه ای رو پیدا کنم

- اما یکروز بدون تو مثل یکسال بدون بارونه (اووووو)

-ستاره ها در حال سوختنن

-صدای تورو تو سرم میشنوم

-نمیشنوی که صدات میکنم

-قلبم ارزو میکنه

-مثل اقیانوسی که در حال خشک شدنه

-منم بگیر که دارم می افتم

- انگار زمین زیر پام داره فرو میریزه

-منو نجات نمیدی

-داره منو جمع میکنه

-وقتی تو پیش من برگردی (اووووو عزیزم)

-خیلی دلم برات تنگ شده

-بهم کمک کن که الان از اینجا بیام بیرون

-یکروز بدون تو مثل یکسال بدون بارونه

-من تورو در کنارم نیاز دارم

-و نمیدونم چطور باید کسه دیگه ای رو پیدا کنم

- اما یکروز بدون تو مثل یکسال بدون بارونه (اووووو)

-پس بذار این رویا به حقیقت تبدیل بشه

-و این بیابون دوباره پر گل بشه

-من خیلی خوشحالم که پیدام کردی , پیشم بمون(اطرافم باش)

-عزیزم عزیزم (اوووو)

-این یه جهان شگفت انگیزه

-باتو (بودن) تو زندگیم

-پس زود باش عزیزم

-وقت بیشتری رو از دست نده

-من بهت نیاز دارم که نزدیکتر باشی

-نمیتونم توضیح بدم

-اما یه روز بدون تو

-مثل یکسال بدون بارونه

نظر فراموش نشه

 
شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: 1:38 PM :: نويسنده : غزل

 

درگیر رویـای تـــ ــــوام ، منو دوبـــ ــــاره خواب کن

 

دنیا اگه تنــــــهام گذاشت، تو منـــــــو انتخاب کن

 

 

 

دلت از آرزوی من ، انــــــ ـــــــگار بی خبـــــــر نبود

 

حتی تو تصمیمای من ، چشــــــمات بی اثــر نبود

 

 

 

خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم

 

درا رو بستم روت  تا ، احســــــــــــاس آرامش کنم

 

 

 

بـــــــــــاور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست

 

اگه دلت می خواد  بری ، اصرار من بی فایده ست

 

 

 

هر کاری می کنه دلم ، تا بغضمو پنـــــــــهون کنه

 

چی می تونه فکر تو رو ، از سر من بیــــــرون کنه

 

 

 

یا داغ رو دلم بــــــــذار ، یا که از عشقت کم نکن

 

تــــــــــــــــمام تو سهم منه ، به کم قانع ام نکن

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 2:38 PM :: نويسنده : غزل

 کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست

مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید

پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟

کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است

مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد

بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

مردک گفت من روماتیسم ندارم

اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است

نکته:

پیش از پاسخ دادن مطمئن شوید سئوال را به خوبی متوجه شده اید و جواب آنرا می دانید !

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 2:34 PM :: نويسنده : غزل

مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.آب استخر براي تعمير خالي شده بود

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 2:33 PM :: نويسنده : غزل

دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت: « امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.
ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روي سنگ نوشت:« امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد
دوستي كه او را سيلي زده و نجات داده بود پرسيد:« چرا وقتي سيلي ات زدم ،بر روي شن و حالا بر روي سنگ نوشتي ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتي دوستي تو را ناراحت مي كند بايد آن را بر روي شن بنويسي تا بادهاي بخشش آن را پاك كند. ولي وقتي به تو خوبي مي كند بايد آن را روي سنگ حك كني تا هيچ بادي آن را پاك نكند

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 2:30 PM :: نويسنده : غزل

شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي.
پسرک، در حالي‌که پاهاي برهنه‌اش را روي برف جابه‌جا مي‌کرد تا شايد سرماي برف‌هاي کف پياده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه مي‌کرد.
در نگاهش چيزي موج مي‌زد، انگاري که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب مي‌کرد، انگاري با چشم‌هاش آرزو مي‌کرد.
خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، در حالي‌که يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد.
- آهاي، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق مي‌زد وقتي آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌هاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد:
- شما خدا هستيد؟
- نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم!
- آها، مي‌دانستم که با خدا نسبتي داريد!

خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت

 
سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 3:20 PM :: نويسنده : غزل

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به ...
پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.
دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.
یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید. می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیر!
دو ونسزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟
بله کاملا همینطور است.
دو ونسزو می گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.